کد مطلب:142016 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

بیعت اجباری
معاویه ناگزیر همان سال عازم خانه خدا گردید و با شمار بسیاری از مردم شام وارد مدینه شد و در آنجا به هنگام ملاقات با مردم، از كسانی كه بیعت با یزید را نپذیرفته بودند. بویژه از عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر و حسین بن علی (ع) اظهار ناخشنودی كرد و ایشان را مورد عتاب و خطاب قرار داد.


آنها هم چون این بی احترامی را دیدند از مدینه به قصد عمره مفرده، به مكه رفتند. ولی معاویه تا موسم حج در مدینه ماند و در این مدت بخششهای فراوانی كرد تا شاید دلهای مردم مدینه را نرم كند و آنان را به پذیرش بیعت حاضر نماید، ولی توفیق چندانی به دست نیاورد و ناگزیر به خانه خدا رفت، در آنجا با عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بكر و حضرت امام حسین (ع) ملاقات كرد و آنها را مورد احترام و دلجویی قرار داد و از هر یك از آنها به فراخور موقعیت و شخصیت اجتماعی ایشان نام برد، حسین علی را سرور جوانان مسلمان خواند، از عبدالله زبیر با عنوان پسر عم رسول خدا نام برد، عبدالرحمن را نیز سید و آقای قریش لقب داد و دستور داد برای هر یك نیز مركب سواری آوردند. پس از آن، مناسك حج بجای آورد و سپس آنان را احضار كرد، همه از امام حسین (ع) خواستند كه با معاویه گفتگو كند، ولی آن حضرت حاضر نشد. به عبدالله بن زبیر پیشنهاد كردند، او پذیرفت و بر معاویه وارد شد.

معاویه پس از احترام بسیار، گفت شما رحم من هستید، و خود دیده اید كه من چقدر با شما مهربانم و با شما نظر لطف و عنایت دارم، اكنون یزید پسر عم شماست و من می خواهم تنها اسم خلافت روی او باشد و گرنه سررشته كارها در دست شما خواهد بود و شما هستید كه در واقع فرمانروایی می كنید.

همه ساكت شدند و كسی سخنی نگفت.

معاویه گفت: پاسخ دهید، باز هم كسی سخن نگفت. بار سوم گفته خویش را تكرار كرد و رو به ابن زبیر نموده و گفت: تو سخن بگو!

عبدالله زبیر پاسخ داد: ای معاویه! تو یكی از سه كار را می توانی انجام دهی؟

نخست آنكه بمانند رسول خدا كه گویند پس از خود كسی را تعینی نكرد و از دنیا رفت، مردم را به خود واگذاری تا به دلخواه برای خویش خلیفه تعیین كنند. و یا


اینكه مانند ابوبكر كسی كه نسبتی با تو نداشته و لایق این مقام باشد را اختیار كنی. و سوم اینكه مانند عمر امر خلافت را به شورا واگذاری!

معاویه گفت: آیا به غیر از این سه راه، راه دیگری هم هست؟

گفت: نه.

پس معاویه رو كرد به دیگران و از آنان پرسید نظر شما چیست؟

همه پاسخ دادند: همانكه عبدالله بن زبیر پیشنهاد كرد.

معاویه گفت: بسیار خوب، فردا صبح من سخنی دارم كه نباید كسی در میان كلام من بدان اعتراض نماید، اگر راست گفتم، درستی آن به خودم برمی گردد و اگر دروغ گفتم، من خود مسؤول آن خواهم بود. در غیر این صورت هر كس با كارم مخالفت نماید، كشته خواهد شد.

روز بعد: در اجتماعی كه عموم زائران خانه خدا حضور داشتند، این چند تن را احضار كرد و بالا سر هر كدام دو مأمور مسلح گذارد و در حالیكه اهل شام دور و برش را گرفته بودند به منبر رفت و گفت:

من چون به دقت نگریستم و به سخنان مردم گوش فرادادم. سخنان بی پایه بسیار شنیدم، می گویند: حسین بن علی، عبدالرحمن بن ابی بكر، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، با یزید بیعت نكرده اند. در حالیك اینها بهترین افراد در میان مسلمانان هستند و هیچ كاری بدون وجود ایشان پایدار نخواهد بود و بدون مشورت اینان كاری به انجام نمی رسد.

من خود، این چند نفر را به بیعت با یزید فراخواندم و همگی را مطیع و منقاد دیدم همگی با یزید بیعت كرده و هیچكدام مخالفتی اظهار نكرده اند. در این هنگام اهل شام كه از پیش سفارش شده بودند فریاد زدند كه امر این چند تن چندان هم مهم نیست، اگر مخالفت می كنند، دستور ده تا گردنشان را بزنیم.


معاویه گفت: براستی شگفت انگیز است! مردم با قریش تا چه اندازه بد شده اند كه هیچ چیز نزد مردم شیرین تر از ریختن خون آنان نیست؟ ساكت شوید و دیگر این سخن را تكرار نكنید!

آنگاه از منبر فرود آمد، و فورا كارگزارانش شروع كردند به بیعت گرفتن از مردم و معاویه بر مركب سوار و از مكه بیرون شد.

پس از آن، مردم به دور حسین (ع) و آن چند نفر دیگر، گرد آمدند و لب به اعتراض گشودند كه چرا شما با آنكه می گفتید ما هرگز بیعت نخواهیم كرد، به بیعت تن در دادید؟

هر چه حسین (ع) و آن چند تن دیگر گفتند كه ما بیعت نكرده ایم و معاویه دروغ گفته و شما را فریفته است، مردم نپذیرفته و فریاد می زدند: شما دروغ می گویید: اگر چنین است پس چرا آشكارا در مجلس مخالفت نكردید؟ آنان هر چه توضیح دادند كه در آن صورت كشته می شدیم، سودی نداشت. [1] .

مورخان نوشته اند كه در همان مجلس و یا جای دیگری، حسین (ع) با خشمی توفنده بر معاویه خروشید و فرمود: این كار ممكن نیست و پذیرفته نمی باشد. و افزود: گویا تو پرده نشینی را توصیف می كنی واز غائبی ناشناخته حرف می زنی و یا از چیزی خبر می دهی كه فقط آگاهی و دانش تو به حقیقت آن احاطه دارد! یزید شناخته شده است، كردارهای او بهترین دلیل باورهای اوست؛ خیلی آسان می توان معیار اندیشه هایش را از كردارها و رفتارهای فاسد او به دست آورد، اگر می خواهی از صفات برجسته و ویژگیهای نمونه او كه نمایانگر واقعیت وی باشد ارائه كنی از آن صفاتی بگو كه به سبب آنها مورد مذمت و مؤاخذه قرار می گیرد، از انداختن


سگهای ولگرد با هم، از پرواز دادن كبوتران به قصد مسابقه، از همنشینی با زنان خواننده و نوازنده، از فرورفتن در لهو و لعب، آنگاه همه ترا تأیید و تصدیق خواهند كرد.

از آنچه اراده كرده ای دست بردار، این همه گناه و معصیتی كه از مردم به گردن گرفته ای فروگذار كه دیگر بیش از این مجال و جایی وجود ندارد! چه چیز نزد خداوند بی نیازت نموده؟ به خدا سوگند تو همیشه باطل را در ستم شعله ور می كنی و همواره بر آتش اختناق و ستم دامن زده ای تا آنجا كه كاسه ها را لبریز ساخته ای!

حسین (ع) از توبیخ و تحقیر معاویه و شمردن جنایات و بازگویی اعمال ننگین او چیزی فروگذار نكرد و به افشای كردارهای زشت او و دار و دسته اش پرداخت. معاویه به ابن عباس نگاه كرد و گفت: ای ابن عباس! این كیست؟ به چه جهت نزد تو خود را بزرگتر می داند و تندی و تلخی می نماید؟

ابن عباس گفت: به خدا سوگند او ذریه رسول خدا و یكی از اصحاب كساء، از خانواده عصمت و طهارت است، آنچه دلت می خواهد از او بپرس، بدیهی است كه در میان مردم كسانی هستند كه می توانند پاسخ تو را داده و بیچاره ات كنند. [2] .


[1] عقد الفريد، ج 2، ص 248، الامامة و السياسة، ص 157 -162.

[2] مروج الذهب، ج 2 ص 74 چاپ بولاق. نهضت خونين حسين، اسد حيدر، ص 63.